ای قوم به حج رفته کجایید کجایید
معشوق همبن جاست بیایید بیایید
معشوق تو همسایه و دیوار به دیوار
در بادیه سر گشته شما در چه هوایید
گر صورت بی صورت معشوق ببینید
هم حاجی هم کعبه و هم خانه شمایید
صد بار ازاین راه بدان خانه برفتید
یک بار از این خانه بر این بام بر آیید
گر قصد شما دیدن آن خانه جان است
اول رخ آیینه به صیقل بزدایید
احرام چو بستید از آن خانه برستید
از خرقه ناموس بکلی بدر آیید
یکدسته گل کو اگر آن باغ بدیدید
یک گوهر جان کواگر از بحر خدایید
با این همه آن رنج شما گنج شما باد
افسوس که بر گنج شما پرده شمایید
گنجید نهان گشته در این توده پر خاک
چون قرص قمر ز ابر سیه باز برآیید
حضرت مولانا
در بحر عشق اگر همه جویای ساحلند.
ما کشتی وجودمان به طوفان سپرده ایم.
ای دل چه شد که یار فراموش کرده است؟
ما عهدهای خویش از خاطر نبرده ایم.
مهدی اخوان ثالث
آنها که بسر در طلب کعبه دویدند
چون عاقبت الامر به مقصود رسیدند
از سنگ یکی خانه اعلای معظم
اندر وسط وادی بیزرع بدیدند
رفتند در آنجا که ببینند خدا را
بسیار بجستند خدا را ندیدند
چون معتکف خانه شدند از سر تکلیف
ناگاه خطابی هم هز آن خانه شنیدند
کای خانه پرستان چه پرستید گل و سنگ
آن خانه پرستید که پاکان طلبیدند
آن خانه دل و خانه خدا واحد مطلق
خرم دل آنها که در آن خانه خزیدند
مانند الف راست برفتند به لبیک
آنها که در این خانه چو گردون بخمیدند
بر خط آن مشعر وحدت چو گذشتند
ط لمن الملک بر اغیار کشیدند
حزبی که بجز سنگ و گل از خانه ندیدند
چون حزب شیاطین ز در حق برمیدند
هر کس که در این خانه از آن خانه نشان یافت
در کعبه فردوس ورا باز ندیدند